چه ساده بودم آن هنگام که می پنداشتم ،
شکستن دل کسی ناگوارترین حادثه عالم است ،
امروز که دلم شکست و عالمی تکان نخورد ،
به سادگی خودم میخندم ...
پاییز برگشته
حتما برگی افتادنش را فراموش کرده بود
آن قدر ها مهربان هست
به خاطر یکی هم از سفر باز گردد
مـی دانستـم رویـا بود ...
مـــَـن و تـــُــو !؟
بَعــید بـود آن هـمه خـوشـبختـی !!!
حتـــی در تــصـور خــُــدا هـم نبود !
حـق داشت کـه بـرآورده نــکرد !...
دعـاهـای من گــناه بـودند